دیکشنری
داستان آبیدیک
سفیدپوست کردن
english
1
general
::
blanch
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
سفه
سفه متصل به صغر
سفک دماء
سفید
سفید امضاء
سفید پوست
سفید پوست (توهین آمیز)
سفید چشم
سفید شدن
سفید مهر
سفید کار
سفید کاری
سفید کاری کردن
سفید کردن دندان
سفیدبخت
سفیدپوست کردن
سفیدخوشگی گندم
سفیدرو
سفیدگری
سفیدمهر
سفیده
سفیدک
سفیدک پودری
سفیدک زدن
سفیدک کرکی
سفیر
سفیر سیار
سفیر کبیر
سفیرآکردیته
سفیرعادی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید